زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
من كه ازعشق علی چون شمع شيدا سوختم صاحب جنّت منم، اما در اينجا سـوختم سوختم تا يك سر مويی نسوزد از عـلی تا بماند رهـبرم، من بی مهـابـا سوختم بی گـنــه بــودم ولی در آتـشــم انداختند محسنم شد كشته، ناليدم كه بابا سوختم زيـنـبــم می ديــد آتش زائـر رويــم شده از پـريـشــانی او در بين اعـدا سوخـتم مثل چشم مجتبی، مسمار، يارب سرخ بود من نمی گويم چه شد تنهای تنها سوختم هركه نان ازسفرۀ ما برده بود استاده بود بسكه نامردی بود در اين تماشا سوختم سـوخـتـم تا شعـلۀ عـشقت بماند جاودان پـای تا سر يا عـلـی با اين تمنا سوختم |